بررسی روایت بلاذری و تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه سلام الله علیها
طرح شبهه :
عبد الرحمن دمشقیه، نویسنده معاصر وهّابی، در مقالهاش با عنوان « قصه حرق عمر رضى الله عنه لبیت فاطمه رضى الله عنها» كه در سایت «فیصل نور» آمده، در باره روایت احمد بن یحیى بلاذرى مىنویسد:
3. أحمد بن یحیى البغدادی، المعروف بالبلاذری، وهو من كبار محدثیكم، المتوفی سنه 279، روى فی كتابه أنساب الأشراف 1/586، عن سلیمان التیمی، وعن ابن عون: أن أبا بكر أرسل إلى علی علیه السلام، یرید البیعه، فلم یبایع. فجاء عمر ومعه فتیله أی شعله نار فتلقته فاطمه على الباب، فقالت فاطمه: یا بن الخطاب! أتراك محرقا علی بابی؟ قال: نعم، وذلك أقوى فیما جاء به أبوك!
هذا إسناد منقطع من طرفه الأول ومن طرفه الآخر. فإن سلمیان التیمی تابعی والبلاذری متأخر عنه فكیف یروی عنه مباشره بدون راو وسیط؟ وأما ابن عون فهو تابعی متأخر وبینه وبین أبی بكر انقطاع.
فیه علتان:
أولا: جهاله مسلمه بن محارب. ذكره ابن ابی حاتم فی (الجرح والتعدیل8/266) ولم یذكر فیه جرحا ولا تعدیلا ولم أجد من وثقه أو ذمه.
ثانیا: الانقطاع الكبیر من بن عون وهو عبد الله بن عون توفی سنه 152 هجریه. ولم یسمع حتى من أنس والصدیق من باب اولى الحادثه مع التذكیر بأن الحادثه وقعت فی السنه الحادیه عشر من الهجره.
وكذلك سلیمان التیمی لم یدرك الصدیق توفی سنه 143 هجریه.
احمد بن یحیى بغدادى مشهور به بلاذرى از بزرگان محدث شما، در كتاب انساب الأشراف نقل كرده است: ابن عون مىگوید: ابوبكر كسى را نزد علی فرستاد تا بیاید و بیعت كند؛ ولى علی نپذیرفت، عمر با شعلهاى از آتش به طرف خانه آن حضرت آمد، فاطمه، عمر را دید و فرمود: اى پسر خطاب! آیا مىخواهى خانه مرا به آتش بكشى؟ گفت: آری.
سند این حدیث از یك طرف منقطع است و از طرف دیگر سلیمان تیمى تابعى است و بلاذرى با وى فاصله زیادى دارد، چگونه بدون واسطعه از وى نقل مىكند؟
و اما ابن عون از آخر افراد تابعى است و بین او و ابوبكر فاصله است.
دو نقض اساسى در این روایت دیده مىشود:
1. مسلمه بن محارب ناشناخته است؛ زیرا ابن أبی حاتم در كتاب جرح و تعدیل نه او را از مذمومین آورده و نه در بخش ممدوحین، و من ندیدهام كه كسى او را مورد اعتماد بداند و یا تضعیف كرده باشد؛
2. بین عبد الله بن عون (متوفاى 152هـ) كه از أنس حدیث نشنیده است؛ تا چه رسد به ابوبكر، واسطههاى زیادى باید باشد؛ چون این حادثه در سال یازدهم از هجریت اتفاق افتاده است. همچنین سلیمان تیمى نیز ابوبكر را درك نكرده است؛ چون او در سال 143هـ از دنیا رفته است.
چكیده شبهه :
اولاً: مسلمه بن محارب مجهول است، ثانیاً: ابن عون و سلیمان تیمى تابعى هستند و خودشان شاهد ماجرا نبودهاند.
نقد و بررسی :
اصل روایت :
المدائنی، عن مَسْلَمَه بن محارب، عن سلیمان التیمی وعن ابن عون إن أبابکر ارسل إلی علی یرید البیعه، فلم یبایع، فجاء عمر و معه قبس. فتلقته فاطمه علی الباب فقالت فاطمه: یابن الخطاب! أتراک محرّقا علی بابی؟! قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک.
ابو بکر كسى را دنبال علی فرستاد تا بیعت كند؛ اما علی (علیه السلام) از بیعت با ابوبكر سرپیچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بیاورد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (علیها السلام) رفت. فاطمه (علیها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى كه مى خواهى درِ خانه را آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد.
البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 252.
بررسی سند روایت :
المدائنی:
ذهبى در باره وى مىنویسد:
المدائنی * العلامه الحافظ الصادق أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الله بن أبی سیف المدائنی الاخباری. نزل بغداد، وصنف التصانیف، وكان عجبا فی معرفه السیر والمغازی والأنساب وأیام العرب، مصدقا فیما ینقله، عالی الاسناد.
مدائنى در بغداد ساكن شد و كتابهایى نوشت، او در سیره شناسى و تاریخ جنگها و حوادثى كه بر اعراب گذشته بود و همچنین درآشنایى با قبایل بسیار توانا و شگفتآور بود و آنچه نقل مىكرد و مىشنوید با سند عالى و خوب مىنوشت و مورد قبول بود.
در ادامه از قول یحى بن معین مىنویسد:
قال یحیى: ثقه ثقه ثقه. ( قال احمد بن أبی خثیمه ) سألت أبی: من هذا؟ قال: هذا المدائنی.
یحیى بن مَعین در باره او سه بار گفت: او مورد اعتماد است، او مورد اعتماد است، او مورد اعتماد است. احمد بن ابوخثیمه مىگوید: از پدرم پرسیدم نام این شخصى که یحیى بن مَعین در باره او این مطلب را گفت، چیست: پدرم گفت: نام او مدائنى است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 10، ص 400، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
و ابن حجر مىنویسد:
قال أبو قِلابه: حدثت أبا عاصم النبیل بحدیث فقال عمن هذا قلت: لیس له إسناد ولكن حدثنیه أبو الحسن المدائنی قال لی سبحان الله أبو الحسن أستاذ. ( إسناد )
أبو قِلابه مىگوید: حدیث را براى أبا عاصم النبیل خواندم، ابا عاصم گفت: این حدیث را از چه کسى شنیدهاى؟ گفتم سندش نزد من نیست و لکن این حدیث را ابوالحسن مدائنى برایم نقل نموده است و از او شنیده ام، أبا عاصم گفت: پاک و منزه است خدا، ابوالحسن مدائنى استاد در علم حدیث است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، لسان المیزان، ج 4، ص 253، تحقیق: دائره المعرف النظامیه - الهند، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعه: الثالثه، 1406 - 1986 .
در بعضى نسخهها به جاى کلمه استاد، إسناد آمده است در این صورت معناى عبارت اینگونه مىشود: ابوالحسن مدائنى خودش سند است و همین که او این روایت را نقل نموده کافى است.
مَسْلَمَه بن محارب :
ابن حبان او را در کتاب الثقات توثیق نموده است؛ از این رو، اشكال مجهول بودن این شخص، مردود است.
مَسْلَمَه بن محارب الزیادی یروى عن أبیه عن معاویه روى عنه إسماعیل بن علیه.
التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ)، الثقات، ج 7، ص 490، رقم: 11108، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعه: الأولى، 1395هـ – 1975م.
سلیمان التَیمی :
مزى در تهذیب الكمال مىنویسد:
قال الربیع بن یحیى عن شعبه ما رأیت أحدا أصدق من سلیمان التیمی كان إذا حدث عن النبی صلى الله علیه وسلم تغیر لونه.
ربیع بن یحیى از شعبه بن حجاج نقل مىکند که گفت: احدى را راستگوتر از سلیمان تیمى ندیدم، هر زمان كه حدیثى از پیامبر اکرم نقل مىنمود رنگش (صورتش) تغییر مىکرد.
قال أبو بحر البكراوی عن شعبه شك ابن عون وسلیمان التیمی یقین.
أبوبحر بكراوى از شعبه بن حجاج نقل مىکند که گفت: شک سلیمان تیمى و ابن عون با یقین برابرى مىكند.
وقال عبدالله بن احمد عن أبیه ثقه.
عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل مىکند که گفت: سلیمان تیمى فردى مورد وثوق و اعتماد است.
قال ابن معین والنسائی ثقه.
یحیى بن معین و نَسائى نیز او را ثقه و مورد اطمینان مىدانند.
قال العجلى تابعی ثقه فكان من خیار أهل البصره.
عِجلى (از عالمان رجالى اهل سنت) در باره او مىگوید: او از تابعین و فردى مورد وثوق و از بهترین افراد (و علمای) اهل بصره است.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 12، ص 8، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
محمد بن سعد صاحب کتاب الطبقات الکبرى در باره سلیمان التیمى مىگوید:
كان ثقه كثیر الحدیث وكان من العباد المجتهدین وكان یصلی اللیل كله یصلی الغداه بوضوء عشاء الآخره.
سلیمان تیمى احادیث فراوانى نقل کرده و ثقه است، در عبادت پرتلاش بود، تمام شب را به نماز خواندن مىگذراند و نماز صبحش را با وضوى نماز عشاء شب پیشینش مىخواند.
الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 7، ص 252، ناشر: دار صادر - بیروت.
انقطاع در سند :
دمشقیه مىگوید:
هذا إسناد منقطع من طرفه الأول ومن طرفه الآخر. فإن سلمیان التیمی تابعی والبلاذری متأخر عنه فكیف یروی عنه مباشره بدون راو وسیط؟ وأما ابن عون فهو تابعی متأخر وبینه وبین أبی بكر انقطاع.
پاسخ:
این كه دمشقیه مىگوید: «سلیمان تیمى تابعى است و بلاذرى نمىتواند از او روایت نقل كند» سخنى است كه به مزاح بیشتر شباهت دارد تا به اشكال؛ چرا كه بلاذرى بدون واسطه روایت از سلیمان تیمى نقل نمىكند؛ بلكه با دو واسطه از تیمى نقل مىكند. گویا جناب عبد الرحمن دمشقیه اصل كتاب را ملاحظه نكرده باشد و گر نه چنین اشكالى از یك عالم بعید است.
اما اشكال دوم كه ابن عون و تیمى شاهد ما جرا نبودهاند و حتى از صحابه نمىتوانند روایتى نقل كنند:
اولاً: این كه وى نمىتوانسته از هیچ یك از صحابه روایت نقل كند، سخنى است بى اساس؛ چرا كه صفدی، از عالمان بزرگ اهل سنت در باره ابن عون مىگوید:
الحافظ المزنی عبد الله بن عون أرطبان أبو عون المزنی مولاهم البصری الحافظ أحد الأئمه الأعلام... وكان یمكنه السماع من طائفه من الصحابه وكان ثقه كثیر الحدیث عثمانیا
... براى وى امكان داشت كه از برخى صحابه حدیث بشنود و نقل نماید.
الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبك (متوفای764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 17، ص 211، تحقیق أحمد الأرناؤوط وتركی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م.
مرسل تابعی نزد جمهور علمای اهل سنت، حجت است:
ثانیاً: طبق گفته صفدى او تابعى است. از طرف دیگر بسیارى از عالمان اهل سنت اعتقاد دارند كه مرسل تابعى حجت است و حتى مرسلات آنها از مسنداتشان قوى تر است؛ به ویژه اگر آن شخص از كسانى همچون ابن عون باشد كه شك وى در نزد اهل سنت از یقین دیگران بالاتر و با ارزش تر است.
ابن حجر عسقلانى در باره تابعى ( افرادى كه پیامبر را ملاقات نكرده و آنچه نقل مىكنند از اصحاب آن حضرت شنیدهاند) كه شنیدههایى را بدون نسبت دادن به افراد مشخص نقل مىكند، مىگوید:
وأما الأمور التی یدركها (ای التابعی) فیحمل على أنه سمعها أو حضرها لكن بشرط أن یكون سالما من التدلیس والله أعلم.
آنچه تابعى به صورت مرسل نقل مىكند، باید بگوئیم: به منزله این است كه یا شنیده است و یا خودش حضور داشته است؛ ولى با این شرط كه آن فرد از دست بردن و كم و زیاد كردن در آن سالم باشد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 716، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه - بیروت.
اتفاقاً در میان تمام راویان تاریخ اهل سنت فقط دو نفر هستند كه دست به عمل تدلیس نزدهاند، یكى از آنها ابن عون است. ابن الجعد در مسندش، نسائى در ذكر اسماء المدلسین، مزى در تهذیب الكمال، ذهبى در سیر اعلام النبلاء، ابن حجر عسقلانى در تهذیب التهذیب و بدر الدین عینى در مغانى الأخیار مىنویسند:
عن شعبه قال: ما رأیت أحدا من أصحاب الحدیث إلا یدلس إلا عمرو بن مره، وابن عون.
از راویان حدیث كسى را ندیدم كه در نقل روایات تدلیس ( مخفى نمودن عیب در سند) نكرده باشد مگر عروه بن مره و ابن عون.
الجوهری البغدادی، علی بن الجعد بن عبید أبو الحسن (متوفای230هـ)، مسند ابن الجعد، ج 1، ص 24، تحقیق: عامر أحمد حیدر، ناشر: مؤسسه نادر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1410هـ – 1990م؛
النسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، (متوفاى303هـ) ذكر المدلسین، ج 1، ص 59؛
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 22، ص 235، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 5، ص 197، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ) طبقات المدلسین، ج 1، ص 58، تحقیق: د. عاصم بن عبدالله القریوتی، ناشر: مكتبه المنار - عمان، الطبعه: الأولى، 1403هـ – 1983م و تهذیب التهذیب، ج 8، ص 89، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م؛
العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، مغانى الأخیار، ج 3، ص 468.
ملا علی قارى در رد این سخن كه مرسل صحابى مورد قبول نیست مىنویسد:
قلت: مرسل التابعی حجه عند الجمهور، فكیف مرسل من اختلف فی صحه صحبته.
مرسل تابعی، نزد تمام دانشمندان حجت است؛ چه رسد به مرسل كسى كه در صحت صحابى بودن او اختلاف است.
القاری، علی بن سلطان محمد (متوفای1014هـ)، مرقاه المفاتیح شرح مشكاه المصابیح، ج 9، ص 434، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیه - لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، 1422هـ - 2001م.
شمس الدین سخاوى در فتح المغیث مىنویسد:
صرح الحاكم فی علومه بأن مشایخ الحدیث لم یختلفوا أنه هو الذی یرویه المحدث بأسانید متصله إلى التابعی ثم یقول التابعی قال رسول الله ووافقه غیره على حكایه الاتفاق ( واحتج ) الإمام مالك هو ابن أنس فی المشهور عنه ( وكذا ) الإمام أبو حنیفه ( النعمان ) بن ثابت وتابعوهما المقلدون لهما والمراد الجمهور من الطائفتین بل وجماعه من المحدثین والإمام أحمد فی روایه حكاها النووی وابن القیم وابن كثیر وغیرهم به أی بالمرسل ودانوا بمضمونه أی جعل كل واحد منهم ما هو عنده مرسل دینا یدین به فی الأحكام وغیرها وحكاه النووی فی شرح المهذب عن كثیرین من الفقهاء أو أكثرهم قال ونقله الغزالی عن الجماهیر
وقال أبو داود فی رسالته وأما المراسیل قفد كان أكثر العلماء یحتجون بها فیما مضى مثل سفیان الثوری ومالك والأوزاعی حتى جاء الشافعی رحمه الله فتكلم فی ذلك وتابعه علیه أحمد وغیره انتهى.
حاكم در علومش تصریح مىكند كه مشایخ و بزرگان حدیث اختلافى در اعتبار روایاتى كه محدث با سند متصل تا تابعى نقل مىكند سپس تابعى مىگوید رسول خدا فرمود ندارند.
در این عدم اختلاف دیگران نیز او را همراهى كردهاند.
امام مالك بر اساس نقل مشهور از وى و همچنین ابوحنیفه و پیروان و مقلدان این دو و گروهى از محدثان و امام احمد حنبل بنا بر نقلى كه نووى و ابن قیم و ابن كثیر و دیگران دارند، به خبر مرسل تابعى اعتقاد داشته و در باب احكام و غیر آن به آن استناد جسته اند.
أبو داوود در رسالهاش گفته است: اكثر علما؛ همچون سفیان ثوری، امام مالك و اوزاعى به روایات مرسل احتجاج مىكنند تا زمان شافعى كه او این مطلب را رد كرد و احمد بن حنبل و دیگران نیز از شافعى پیروى كردند.
السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای902هـ)، فتح المغیث شرح ألفیه الحدیث، ج 1، ص 139، ناشر: دار الكتب العلمیه - لبنان، الطبعه: الأولى، 1403هـ.
سراج الدین انصارى مىنویسد :
ونقل الآمدی قبوله (مرسل التابعی) عن أحمد أیضا واختاره. وبالغ بعضهم فجعله أقوى من المسند لأنه إذا أسنده فقد وكل أمره إلى الناظر ولم یلتزم صحته.
وذهب ابن الحاجب إلى قبوله من أئمه النقل دون غیرهم وذهب عیسى بن أبان إلى قبول مراسیلهم ومراسیل تابعی التابعین وأئمه النقل مطلقا.
آمدى پذیرفته شدن اخبار مرسل تابعى را از طرف احمد حنبل نقل كرده و مىنویسد: بعضى مبالغه نموده و حتى آن را از مسند قویتر دانستهاند؛ زیرا هنگامى كه خبر با سند نقل شد صحت و سقم آن به خواننده واگذار مىشود و ناقل به صحت آن كارى ندارد؛ ولى ابن حاجب پذیرش مرسلات تابعى را به دانشمندان حدیث محدود مىكند، و عیسى بن ابان فراتر از او و دیگران سخن گفته و معتقد است كه اخبار مرسل تابعى و كسى كه از تابعى نقل مىكند (اتباع التابعین) و تمام پیشوایان و بزرگان ناقل حدیث، پذیرفته و مورد قبول است.
الأنصاری، سراج الدین عمر بن علی بن أحمد (متوفای 804هـ)، المقنع فی علوم الحدیث، ج 1، ص 139 - 140، تحقیق: عبد الله بن یوسف الجدیع، ناشر: دار فواز للنشر - السعودیه، الطبعه: الأولى، 1413هـ .
جمال الدین قاسمى به نقل از قرافى مىنویسد :
قال القرافی فی شرح التنقیح: «حجه الجواز أن سكوته عنه مع عداله الساكت، وعلمه أن روایته یترتب علیها شرع عام، فیقتضى ذلك أنه ما سكت عنه إلا وقد جزم بعدالته؛ فسكوته كإخباره بعدالته، وهو لو زكاه عندنا، قبلنا تزكیته، وقبلنا روایته؛ فكذلك سكوته عنه، حتى قال بعضهم: إن المرسل أقوى من المسند بهذا الطریق، لأن المرسل قد تذمم الراوی وأخذه فی ذمته عند الله تعالى وذلك یقتضى وثوقه بعدالته؛ وأما إذا أسند فقد فوض أخره للسامع، ینظر فیه، ولم یتذممه؛ فهذه الحاله أضعف من الإرسال» انتهى.
دلیل حجیت خبر مرسل سكوت راویان و ناقلان در باره راوى خبر مرسل است، كه این سكوت با توجه به عدالت شخص ساكت نشانه عدالت راوى و مقبول بودن اخبار اوست.
و چون شخص ساكت مىداند كه رواج چنین خبرى مبناى احكام شرعى خواهد شد، بنابراین سكوت او باید بر اساس جزم و قطع به عدالت شخص راوى خبر مرسل باشد. اگر این شخص راوى را توثیق مىكرد، توثیق او در نزد ما حجت بود و روایتش را قبول مىكردیم، سكوت او نیز چنین حالتى را دارد. حتى برخى گفتهاند كه مرسل از مسند قوى تر است؛ زیرا كسى كه روایت را مرسل نقل مىكند، راوى را ضمانت كرده و وثاقت او را در نزد خدا به گردن گرفته است و این اقتضا مىكند كه راوى موثق باشد، بر خلاف زمانى كه نام راوى را نقل مىكند كه در این صورت وثاقت راوى را به عهده شنونده گذاشته است تا در باره او تحقیق كند و ضمانت او را نكرده است؛ پس این حالت (اسناد) از ارسال ضعیف تر است.
القاسمی، محمد جمال الدین (متوفای1332 هـ)، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ج 1، ص 134، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1399هـ - 1979م.
اعتراف ابن عون و سلیمان تیمی برای اثبات مطلب كفایت مىكند :
ثانیاً: حتى اگر فرض كنیم كه سند در این جا مقطوع باشد، بازهم ضررى به صحت استدلال به این روایت نمىزند؛ زیرا همین اندازه كه شخصى از بزرگان اهل تسنن در قرن اول هجری؛ آنهم شخصى همانند ابن عون و سلیمان تیمى به چنین مطلبى اعتراف كرده باشند، براى اثبات مطلب كفایت مىكند؛ حتى اگر خودشان شاهد ماجرا نیز نبوده باشند؛ چون امكان ندارد كه چنین اشخاصى به دروغ بگویند و یا از افراد دروغگو روایت نقل كرده باشند؛ زیرا طبق اعتقاد بزرگان اهل سنت، شك ابن عون از یقین دیگران برتر است:
وقال ابن المبارك ما رأیت أحدا أفضل من ابن عون وقال شعبه شك ابن عون أحب إلی من یقین غیره
ابن مبارك گفته: شخصى برتر از ابن عون ندیدم، و شعبه گفته: شک ابن عون براى من از یقین دیگران بهتر و قابل قبول تر است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 6، ص 365، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
مزى نیز در تهذیب الكمال مىنویسد :
سمعت عمر بن حبیب یقول: سمعت عثمان البتی یقول: ما رأت عینای مثل ابن عون.
عمر بن حبیب مىگوید: از عثمان بتى شنیدم كه گفت: چشمانم ( در فضیلت و برتری) فردى مثل ابن عون ندیده است.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 15، ص 399، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
بخارى در تاریخ كبیر خود مىنویسد :
قال ابن المبارك: ما رأیت أحدا أفضل من ابن عون.
عبدالله بن مبارک مىگوید: احدى را افضل از ابن عون ندیدم.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج 5، ص 512، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.
در نتیجه بر فرض كه روایت منقطع و از گفتههاى خود ابن عون باشد، بازهم براى اثبات ادعاى ما كفایت مىكند.
نتیجه :
مسلمه بن محارب، مجهول نیست؛ چرا كه ابن حبان او را توثیق كرده است؛ ارسال ابن عون و سلیمان تیمی، ضررى به حجیت روایت نمىزند؛ چرا كه اولاً: مرسل تابعى در نزد عالمان اهل سنت و ائمه اربعه آنها حجت است؛ ثانیاً: اعتراف بزرگانى از اهل سنت در قرن اول هجری؛ همچون ابن عون كه شك او از یقین بالاتر است، و سلیمان تیمی، براى اثبات نظر شیعه كفایت مىكند.
منبع : مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
نظرات شما عزیزان: